دیدبان مسجدسلیمان :
زهرا شب کوهی : به نام افروزنده ی ” آتشگه ی دیرینه پابرجا “
شاید من هم شرری بودم از این آتش !… سال ۱۳۴۹ وقتی خدا در آتش زندگی مرد و زنی روستایی هیمه انداخت ، من جرقه ای کوچک با نوری اندک ؛ زاده شدم !!
زهرا شب کوهی (سلیمانی بابادی) هستم ، زاده ی ۹ فروردین درشناسنامه و اوایل خرداد در خاطر مادر، تا ۹ سالگی در زادگاهم (روستای سرکت شهنی از توابع مسجدسلیمان) زندگی کردم و سپس به منطقه ی پشت برج که آنهم حومه ی شهر بود نقل مکان کردیم. دیپلم تجربی هستم ولی حتی یکبار هم کنکور تجربی ندادم چون از وقتی یادگرفتم میتوانم بدون کمک مادر زندگی را پشت مرزهای کودکی جابگذارم ، چشم و گوش و زبانم ، قلب و روح و جانم عاشق هنر و کتاب شد . ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی ، اولین استاد زندگی کودکانه ام شد .
حفره ای از عطش کنجکاوی در وجودم پیدا شده بود که فقط کتاب می بلعید ! امکانات اندک زندگی و عدم دسترسی به کتابخانه ، همیشه مرا برای خواندن کتاب هایی که میدانستم هست ولی نمیدانستم کجاست، بیچاره می کرد !!. چقدر غم انگیز بود !!
درطول تحصیل و تعطیلات تابستان ، به نوشتن شعر و داستان های کوتاه و متن های کوتاه ادبی می پرداختم. برای مجله های دانستنیها و زن روز و خانواده و …شعر و مطلب مینوشتم ولی با نام مستعار!! نمی دانستم چیزی که مانع می شود از سایه بیرون بیایم چیست ، اما بعدها فهمیدم مانع سرکوبگری که جرات فوران را از من گرفته بود فقر بود !!. هم فقر اقتصادی و هم فقر فرهنگی …شاید به نظر غلو بیاید ولی همیشه از انسانهای زنده می ترسیدم و می ترسم . مرده ها را شنونده های بی نظیری می دانم !!!
ذهن نوجوانی ذهنی گیراست و توصیه این حقیر به رده های سنی نوجوان و جوان ، اصرار در یادگیریست. از هر نویسنده ای یک فوت کوزه گری یاد بگیرند ؛ فرق نمی کند نویسنده کجایی باشد .
هر کتاب تازه ای که می خوانید در واقع قدم به دنیای درونی یک فرد می گذارید ..هر کتاب یک جور خاص و ویژه شما را کیفور می کند. وقتی مسخ کافکا را برای اولین بار خواندم ؛ متوجه شدم چقدر اطرافم پر از گریگوریهاست که عنکبوت شده اند … وقتی مالوای ماکسیم گورکی را خواندم ، چه زنهایی را با لبخند مالوا شناسایی کردم … داستانهای احمد محمود مثل شکرپنیر در مغزم آب می شد .. کلیدر دولت آبادی برای من حماسه ای بود به شیرینی شاهنامه !! وقتی دیگر هیچ کتابی در بساطم نبود ، داستانهای پرویز قاضی سعید با اینکه با حال و هوای من جور نبود ولی باز هم برایم یک نوع کاچی بود بهتر از هیچی …
منظورم از مطالعه کتاب فقط مرور کلمات نیست … هرچند برای شروع ، مرور کلمات هم مانند کاتالیزور عمل می کند ولی کتاب خواندن خلسه میخواهد .. باید در دنیای کتاب وارد بشوید . وقتی میخوانید بهتر می بینید ، بهتر می شنوید ، بهتر استشمام می کنید … گاهی وقتها جوانترها می پرسند : چکار کنم شاعر بشوم؟؟ من فقط معتقدم برای شاعر شدن و نویسنده شدن باید فقط خیلی بخوانید و بنویسید . از نوشته های خودتان منزجر نشوید .
البته سالهای نوجوانی و جوانی ما طوری بود که تنوع سرگرمی آنچنانی نداشتیم . بعد از درس و مدرسه و انجام بخشی از کارهای خانه بعنوان وظیفه ی مشخص، تنها دلخوشی ما کتاب خواندن یا کاست گوش دادن بود . ولی ما یک موقعیت خیلی بزرگ و عالی داشتیم و آنهم ارتباط مستقیم و احساسی با طبیعت محل زندگیمان بود . ما وقت داشتیم ساعتها به اجزای طبیعت خیره شویم و آن اسرار مرموزی که در جان طبیعت بود را با عمق روحمان درک کنیم. ذهن ما مانند یک صفحه حساس هر سیگنال ساطع شده از طبیعت را می گرفت و ذخیره می کرد . امروزه نوجوانها و جوانها در چهاردیواری بی روح آپارتمانها حبس شده اند و این فاجعه ی بزرگیست.
سال ۱۳۶۸ اولین کنکورم هنر بود و در کمال تعجب دانشگاه هنر تهران قبول شدم . وقتی با هزار زحمت برای انجام مرحله ی دوم کنکور به تهران رفتم تازه متوجه شدم بقول اخوان هوا بس ناجوانمردانه سرد است !! امکانات تحصیل و بالندگی چه ناعادلانه بین جوانان شهر من و جوانان پایتخت توزیع شده است .
سال ۱۳۷۰ به دلیل وضع ضعیف اقتصادی خانواده به اهواز مهاجرت کردیم و بمدت دو سال و اندی در داروخانه مشغول بکار شدم. در این مدت کلاسهای فیلم سازی انجمن سینما ثبت نام کردم و دوره های مربوطه را گذراندم . سال ۱۳۷۳ ازدواج کردم و تا سال ۱۳۸۶ به خاطر رسیدگی به دو فرزندم به جز چند مورد شرکت در مسابقات هنری و فرهنگی (از جمله مسابقه طرح پیشنهادی برای ترویج کتابخوانی ، که در این مسابقه نفر دوم شدم و استانداری محترم وقت هم جایزه ی بنده را از چرخ خیاطی به کاسه ی سالاد خوری تقلیل دادند !!!) آنچنان فعالیت هنری و ادبی نداشتم .
درسال ۱۳۸۶ در رشته ی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شوشتر قبول شدم و تا سال ۹۲ هردو مقطع کارشناسی و ارشد را با رتبه ی شاگرد اولی گذراندم.
محیط دانشگاه فرصت خیلی خوبی بود که زخمهای کهنه ای که در دهلیز و بطن قلبم انباشته بودم را بیرون بریزم . شاهکار نکردم ولی در فرصت بدست آمده بهانه پیدا کردم که بنویسم .
خوب یا بد یا فاجعه ، هر چه بود سعی کردم بنویسم .
هنوز هم دوست دارم در سایه بایستم ، احساس امنیت بیشتری میکنم ! به اصرار همسرم یک مجموعه شعر چاپ کردم شامل اشعاری به گویش بختیاری که جسته گریخته و یا به سفارش دوستان سروده بودم. همه را در یک مجموعه به نام ” دابی کوچیر” گردآوری کردم.
کتاب دومم پایان نامه ی ارشدم میباشد با عنوان ” نوستالژی در شعر بختیاری ” که مجوز چاپ و شابک گرفته ولی چون مقداری تغییرات دارد هنوز چاپ نشده و فعلا به دست آرشیو تنبلی و بی انگیزگی سپرده شده .
حمایت صفر درجه قدرتهای حاکم بر جامعه ی ما از فعالیت و بالندگی بی حاشیه و واقعی هنر و شعر و ادبیات علت اصلی این خمودگی و سردرگمیست.
یکی از فعالیتهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدهم آموزش شاهنامه خوانی و کاربرروی داستانهای شاهنامه بود . تزریق این مایه ی فخر و جوهر پهلوانی و انسان مداری در رگ و ریشه ی کودکان ایرانی را ، وظیفه ی خودم می دانم اما افسوس که این مقوله در نزد آموزش و پرورش کشور ما یک کار نفرت انگیزست . به بنده مجوز استفاده از فضای آموزشی مدارس برای برگزاری کلاسهای ویژه ی شاهنامه خوانی داده نشد !!!
چند سال اخیر سعی کردم بیکار ننشینم . چند مقاله ی کوتاه و خلاصه نویسی و نمایشنامه هایی در ژانر کودک و … از جمله نوشته های این حقیر هستند .
سال ۱۳۹۵ اقدام به تاسیس موسسه فرهنگی هنری با نام ” گلچین دیار بختیاری ” نمودم که چند کار و فعالیت داشتم از جمله نویسندگی و تدوین و بازیگردانی نمایشنامه ” شهرغزل” که در مهرماه ۱۳۹۵ در تالار دانشکده ادبیات فلکه هفت جام نرگس اهواز به روی صحنه رفت. نوروز ۱۳۹۷ نیز نمایشنامه ی ” ضحاک ماردوش ” به نویسندگی و کارگردانی این حقیر در جشن نوروزی طایفه بزرگ شهنی در تلبزان اجرا شد .
در ابتدای عرایضم گفتم که از زنده ها بیشتر از مرده ها می ترسم . دروغ نگفتم . چون مردگان را موجودات بی آزاری می دانم که شایسته ی هر مدحی هستند به این دلیل هروقت صاحب عزایی از من درخواست کند شعری بنویسم برای سنگ عزیز فوت شده اش و یا مطلبی در خور فرد درگذشته ، با میل و رغبت می پذیرم . برای مراسم درگذشتگان اشعار و یا گاگریوه هایی مخصوص آن فرد می نویسم و اجرا می شود .
شوربختانه جویبار زندگی در جامعه ی ما رو به قطب سیاه زندگی روانه شده و این روزها حال هیچ کس خوب نیست . نیاز به کسانی داریم که بتوانند کاری کنند !!!
لیست مقالات و آثار نویسنده ارزشمند زهراشب کوهی
نمایشنامه ها:
_ شهرغزل
_ بالهای جادویی
_ خانه ی ابرها
_ گل آفتابگردون
_ ضحاک ماردوش
_ویولن
مقالات کوتاه:
_ نگاهی به سه اثر صادق هدایت
_ سردلبران در حدیث دیگران
_ بررسی شعرقلندری در غزلیات عطارنیشابوری
_ هستی شناسی خیام
_ درباره ی مجید زمانی اصل
_ خلاصه نویسی کتاب شلغم میوه ی بهشته
_ صفورا (بازآفرینی داستان شیرین و فرهاد)
متن -در مورد بانوی مسجد سلیمانی هنرمند و فرهیخته خانم زهرا شب کوهی ؛
بدینوسیله از این بانو تقدیر کرده واعلام میکنم که باعث افتخار اینجانب هستید به امید پیروزی وکامیابی شما بانوی عزیز 🙏🙏🙏🌹🌹🌹😍