《پایگاه خبری دیدبان》 صبح قرنطینه تان به خیر …عجب روز گاری شده باورتان می شد یه روزی به اینجا برسیم بالاجبار خودمونو درمنزل حبس کنیم .
حالا یه کمی به معنی حصر خونگی بیشتر می رسیم ،راستی این ویروس لعنتی را کی ساخته؟ از کجا اومده ،چه برسر دنیای ما آورده ؟این آدرسها را چه جوری پیدا می کنه ؟،خدایا بدادمون برس.
میگم یادتون میاد روزگاران گذشته دوسه هفته قبل از عید چه شور و هیجانی داشتیم؟مردم به استقبال جشن نوروز می رفتند، کودکان منتظر بهار بودند واز حالا برای چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش، هیزم جمع می کردند،لباس نو می خریدند و منتظر حاجی فیروز بودند ؟حاجی فیروزه ،سالی یه روزه .دلمون به همون سال یه روز خوش بود !!!
کلاه ولباس قرمزش وطبل بی خیالیش، صورت سیاهش که نوید بخش پایان سیاهی های گذشته بود مارا چقدر خوشحال میکرد .
این روزا بعضی میگن بی خیالش ،خبری نشده ،اینم میگذره، منم میدونم تموم میشه ،اما با چه بهایی ؟
برای اونایی که سن و سالی ازشون گذشته وبا خاطرات گذشته زندگی می کنند شاید قابل تحمل باشد اما حصرخانگی برای کودکانی که در قفس های بلند آپارتمان آویخته شده اند و دلشون برای مدرسه ودیدن همکلاسی هاشون لک زده خیلی سخته .
آنان باید از پشت پنجره به دنیای غم زده کودکانه خود نظاره کنند ،وبرای یک لحظه سرسره بازی در پارک وخرید لواشک ودیدن اسباب بازی ها روز شماری نمایند .
بزرگترهامون قرص هاشون که میخورند هیچ !حرص هم میخورند، مگه میشه به این آتشفشانی که هرلحظه در حال طغیان بیشتر است و جهان را تهدید می کند فکر نکرد؟دیگه درگذشته زندگی نمی کنیم اطلاع رسانی ها لحظه به لحظه در جهان پهناور منتشر می شود .
پدران نگران ،با اضطراب در تکاپوی مایحتاج روزانه هستند و مادران با وسواس به ضد عفونی دستگیره ها ودر ودیوار مشغول شده اند ،گوشی موبایل هرلحظه خبر حادثه تلخی را باز گومینماید ،وعده ای زالو صفت بفکر احتکار دستکش های بهداشتی و ماسک ودارو می باشند .
امروز هم صبح به ظهر رسیده وبزودی هم شب می آید، بی قرار از سکوت ،درمانده از امروز ،و نگران از فردا به این ویروس منحوس می اندیشم که تا کنون هیچکس نتوانسته است تیر خلاص به گلوی خون آشامش شلیک کند.
بخود می آیم ،آه…خدای من ،حس غریبی دارم وبه تو توکل می کنم و با این امید که هرچه زود تر شادمانی را به مردم دنیا هدیه نمایید .
والسلام
علی عظیمی کیا